تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علمی و آدرس shegeftish.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. با تشکر فراوان
بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 66
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 7691
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1
<-PollName->
<-PollItems->
دو حکایت
حکایت1- فقیره درویشی حامله بود مدت حمل به سر آورده ، درویش را همه عمر فرزند نیامده بود گفت : اگر خداون تعالی مرا پسری بخشد جز این خرقه که پوشیده دارم هرچه در ملک من است ایثار درویشان کنم . اتفاقا پسر آورد و سفره درویشان بموجب شرط بنهاد پس از چند سال که سفره ی شام بازآمد به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش پرسیدم . گفتند: به زندان شحنه درست . سبب پرسیدم:کسی گفت:پسرش خمره خورده و عربده کرده و خون کسی را ریخته و از میان گریخته و پدر را بعلت او سلسله در پای است و بند گران بر دست . گفتم این بلا را او بحاجت از خدای خواسته است .
حکیت2- یکی را زنی صاحب جمال در گذشت و مادر زن فرتوت بعلت کابین در خانه متمکن بماند . مرد از محاورت وی بجان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی تا گروهی از آشنایان به پرسیدنش آمدندش یکی گفتا: چگونه ای در مفارقت یار عزیز ؟ گفت : نادیدن زن بر من چنان دشوار نمی نماید که دیدن مادر زن
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط شفا | لينک ثابت |جمعه 30 دی 1390برچسب:,